نور دادن. روشن کردن: بی روغن و فتیله و بی هیزم هرگز نداد نور و فروغ آذر. ناصرخسرو. ، شعله ورساختن: دم سرد برمی آورد و آتش سینه را فروغ میداد. (سندبادنامه) ، صیقلی کردن. (یادداشت بخط مؤلف) ، رونق دادن: بدین چاره ده کار خود را فروغ که داند که این راست است ار دروغ. فردوسی
نور دادن. روشن کردن: بی روغن و فتیله و بی هیزم هرگز نداد نور و فروغ آذر. ناصرخسرو. ، شعله ورساختن: دم سرد برمی آورد و آتش سینه را فروغ میداد. (سندبادنامه) ، صیقلی کردن. (یادداشت بخط مؤلف) ، رونق دادن: بدین چاره ده کار خود را فروغ که داند که این راست است ار دروغ. فردوسی
باز دان پس دادن: (چون بیاید شام و دزدد جام من گویمش واده که نامد شام من) (مثنوی)، رها کردن ول کردن، منقطع گشتن درد موقتا، رضا دادن بکاری که قبلا با آن مخالفت میورزیده اند: (سرش چون رفت خانم نیز وا داد تمامش را چو دل در سینه جا داد) (ایرج میرزا)
باز دان پس دادن: (چون بیاید شام و دزدد جام من گویمش واده که نامد شام من) (مثنوی)، رها کردن ول کردن، منقطع گشتن درد موقتا، رضا دادن بکاری که قبلا با آن مخالفت میورزیده اند: (سرش چون رفت خانم نیز وا داد تمامش را چو دل در سینه جا داد) (ایرج میرزا)